نام و نام خانوادگی: | محمد حسن اکبری |
تاریخ تولد | 1336/05/12 |
محل تولد | شاهرود |
استان تولد | سمنان |
تحصیلات | |
تاریخ شهادت | 1367/05/05 |
عملیات | مرصاد |
محل شهادت | جاده کرمانشاه-اسلام آباد.تنگه چهار زبر |
نحوه شهادت | سوختگی وسیع در اثر انفجار وآتش گرفتن تانک منافقین |
محل مزار | شاهرود- گلزار شهدا |
پیکر | |
قطعه | 0 |
ردیف | 0 |
شماره | 0 |
بسم الله الرحمن الرحيم
شهيد شاهد محمدحسن اکبری رحمه الله عليه در سال 1336 در يك خانواده مذهبي و مسلمان ديده به جهان گشود. در همان ايام كودكي كه هفت سال بيشتر نداشت پدرش به رحمت ايزدي پيوست. سرپرستي او با مادر و برادر بزرگترش بود تحصيلات ابتدايي را در يكي از دبستانهاي شهرمان آموخت و در همان ايام تحصيل كه حدود يازده سال بيشتر نداشت بشدت مريض شد كه آن عزيز را به تهران منتقل كردند حدود شش ماه در آنجا بستري بود و كسي فكر نمي كرد كه جان سالم بدر ببرد ولي از جايي كه عمر او باقي بود شفاء يافت و به شاهرود بازگشت پس از آن به ادامه تحصيلات پرداخت و كلاس پنجم و ششم ابتدايي نظام قديم را به پايان رساند.
شهيد محمدحسن پس از گرفتن مدرك سال ششم در يك مغازه خياطي مشغول بكار شد ولي به علت چشم درد از آن صرفنظر كرد و به شغل نجاري در خدمت برادر بزرگش بكار پرداخت تا اينكه پس از چندين سال سابقه در اين فن استاد شد و يك باب مغازه اجاره كرد تا امورات زندگي خود را از اين طريق بگذراند همزمان با شروع انقلاب با ساير نيروهاي انقلابي و مردمي به مبارزه با رژيم سفاك منفور پهلوي پرداخت و شركت فعالانه در تظاهرات شبها و روزهاي اوايل انقلاب داشت. شهيد محمدحسن همراه با امت بيدار و هميشه در صحنه انقلاب و اسلام با گروهك هاي مخالف مثل كمونيستها و منافقين كوردل به مبارزه پرداخت و سرانجام هم توسط همان جنايتکاران به فيض شهادت نائل آمد.
يكي از ويژگيهاي با اهميت محمدحسن اين بود كه عشق و علاقه زيادي به دعا و مناجات با قاضي الحاجات داشت و به دعاي كميل مولاي متقيان علي عليه السلام عشق مي ورزيد اكثر شبهاي جمعه در مراسم اين دعاي روح بخش و باصفاي كميل شركت مي كرد ويك كنج خلوت پيدا مي كرد و خارج از هر گونه تعريف و تمجيدي و تظاهري و خودنمايي به عبادت و بندگي خدا مشغول بود بطوري كه اندك افرادي او را مي شناختند مي دانشتند كه او اهل دعا و مسجد و نماز جماعت است او علاقه زيادي به گل و بوستان و زيباييهاي طبيعت داشت و بخشی از اوقات فراغت را صرف پرورش گل مي نمود و بخشی دیگر را با خواندن قرآن ، استماع نوارهاي مذهبي ،مناجات با خدا ، نوشتن اشعار سپري مي كرد شهيد محمدحسن طالب سعادت جاوداني بود به اهلبيت توسل مي جست و هرجا مجلس علمي و ديني و مذهبي بود شركت مي كرد چندين بار با موتور سيكلت تصادف كرد و هر بار بسختي جان سالم بدر برد . اولين باري كه راهي جبهه شد در گردان كربلا در منطقه مهران به مدت چهارماه و نيم شركت كرد و در عمليات مهران همراه با شهيد شيخ محمد تهراني احمد رضايي و بقيه شهداي گرانقدر آن عمليات مورد اصابت تير از ناحيه ران و چندين تركش قرار گرفت و مجروح شد دومين اعزامش در جبهه جنوب در منطقه حميديه و جرائر مجنون و جاده خندق حدود چهار ماه شركت كرد و بالاخره در آخرين اعزامش با دلي پردرد و با حرارتي بيشتر از گذشته نداي رهبر و امامش را كه با دلي سوخته پيام حركت داده بود را اجابت كرد و از قفس زندان دنيا به اوج ملكوت اعلاء نزد رب جليل و معبودش به نظاره نشست .
هميشه ميگفت برايم دعا كنید به شهادت برسم و سرانجام در تاريخ 1367/05/05 در دو جبهه يكي جبهه كافران و ملحدان بعثي و ديگر بدتر از آنها منافقين كوردل و جنايت پيشگان به ملت و انقلاب و كشور در اسلام آباد غرب به فيض عظيم شهادت نائل آمد و بدن مباركش سوخت تا از شعله هاي آتش جهنم در امان ماند و برات آزادي از آتش را نصيب خود نمود و نداي پروردگارش را كه ندا مي داد يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيۀ مرضيۀ فادخلي في عبادي و ادخلي في جنتي را لبيك اجابت گفت و به سوي پروردگارش پر كشيد و در فردوس برين جاي گرفت . يادش گرامي و راهش پررهرو
زندگینامه شهید وصیتنامه شهید خاطرات شهید